سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

بچه های ناسپاس (بیشترمون - بخونید هَمَمون - همینطوریمااااا)


مرد رفته گر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند .
او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند .
 هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست.

تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد
 و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود .

یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند
او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید .
وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند .

دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید :
"چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه.
 با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه . آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره

روش های دوست پسر آزاری...

 

 البته من خودم با این کار مخالفم.اگه من جای پسره بودم به دختره میگفتم برو با همونا خوش باش.

 

 

 

1-اگه بهتون زنگ زد(در این مسئله فرض بر فرزید نام بودن دوست پسر تون....!!)بگین سلام حمید جون وبعد یکدفعه انگار که تازه متوجه

شدین بگین اوا خاک تو سرم علی تویی؟؟؟می تونین این سیر رو تا هفده بار تکرار کنید ولی بار هجدهم خطر مرگ داره من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم. --2- بهش

زنگ بزنید و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونه تون بعد با دختر همسایه تون برید سینما فیلم آتش بس یا به نام پدر رو ببینید ---۳- اگه یه شوخی کوچیک با شما کرد

سریعا جبهه بگیرید وباهاش دعواکنید با کلماتی از قبیل : مگه تو خودت خواهر نداری ؟...یا همچین چیزایی.ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جوک فجیح وافتضاح تعریف

کنید وبعدش بشینید و قیافه ی بنده خدا رو تماشا کنید. ---4_ آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی بر مودا واز این پیراهن های استین کوتاه بپوشید وبرید جلوی بنده خدا

راه برید وقتی به شما نزدیک شد به دو دوسه متری شما رسید سرش داد بزنید و بشینید زجر کشیدن شو تماشا کنید. --- 5_ عکس های دونفره ای رو که با پسر نوه ی عمه

یاخاله ی پدر بزرگ پسر خاله تون یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه عکس باهاتون بگیره --- ۶_ موقع تولدش جلوی دوستاش فقط یه شاخه گل

بهش هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید(احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی )بشینید و سکته شو تما شا کنید و لذت ببرید. --- 7_ همین که تو ماشین بغل

دستش نشستید شروع کنید به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند هزار تومانیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگین به این بو حساسیت دارید.

--- 8_ وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید وبه یکی از دوستا تون زنگ بزنید و چهار سا عت وچهل و هشت

دقیقه با دوستتون حرف بزنید واون بدبختو تو کف حرف زدن وتو فکر قبض موبایل بزارید 

 

 

باتشکرازترانه به خاطر فرستادن این مطلب قشنگ...!

دفتر مشق کثیف


معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور کرد ،

سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :
(چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام
در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد… بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم…
مادرم مریضه… اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن…  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد…
اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت… اونوقت قول داده اگه پولی موند
 برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم…
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم…
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت :

 بشین سارا… و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد…
 

گفتمان دو نفر


به یه بنده خدایی میگم: چرا نمیری سر کار
میگه سر کار برم که چی بشه؟
میگم : سر کار بری پول در بیاری زن بگیری
میگه زن بگیرم که چی بشه؟
میگم: زن بگیری که بچه دار شی
میگه بچه دار شم که چی بشه؟
میگم: بچه دار شی که بزرگ شدن بچه هاتو ببینی
میگه بزرگ شن که چی بشه؟
میگم: بزرگ شن که تو پیر شدی عصای دستت باشن
میگه عصای دست من شن که چی بشه؟
میگم: عصای دستت باشن تا وقتی که بمیری
میگه درست صحبت کن نفهم من هنوز جوونم میخوام برم سر کار زن بگیرم
بچه دار شم بچه هام عصای دستم شن عجب آدم بیشعوری هستی !!!
من :| :O
{ مردم واقعا" تحتِ فشار هستند هاا .. اعصاب معصاب هم ندارن

سوتی های شنیدنی


بچه بودم، بابام منو برده بود مسجد، امام جماعت هم پیر بود آروم آروم نماز میخوند، منم حوصه ام سر رفته بود پا شدم رفتم بالای منبر میکروفونو ورداشتم، شروع کردم به خوندن شعرای مهد کودکمون، کل مسجد داشتن همراه با لبخند ملیحی به نمازشون ادامه میدادن...
یهو دیدم بابا نمازو ول کرده اینهو پلنگ گرسنه داره میاد سمتم، منم که به شدت احساس خطر میکردم فرارو به قرار ترجیح دادم و بابا بدو من بدو، منم که ریزه میزه بودم از بین نماز گزارا سریع رد میشدمو داد میزدم: کمک این بیناموس (تازه یاد گرفته بودم) میخواد منو بزنه!! ،
چند نفر که اصن افتاده بودن کف مسجد ریسه میرفتن، بقیه هم در حال ذوق کردن بودن، این ماراتون حتی تو تامو جری هم بی سابقه بود تا اینکه باباو منو گرفتو تا میخوردم منو زد...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به یه بنده خدا مشتریه شلوار تک دادم بره تو پرو بپوشه، پوشید اومد بیرون خانومش گفت ران شلوار خیلی گشادهو از این حرفا، آقا ماهم سوزنو برداشتیمو رون شلوارو یه سوزن مشتی زدیم که بره واسه خیاطیو گفتم شلوارو درآر، این بنده خدا یه ده دقه ای ازش خبری نشد منم اعصابم خورد، مغازه پر مشتری یه پروم بیشتر نداریم که... خلاصه بنده خدا لای درو وا کرد دیدم شلوار دستشه... تا اومد حرف بزنه شلوارو سریع ازش گرفتم کفتم مبارک باشه، شلوارو رو میز گذاشتم دیدم... یا ابوالفضل...این چرا آسترش گل گلیه شلوارو چپه کردم دیدم....مادر جان.....شورت ماماندوز طرفو سوزن زدم به شلوار....اینم میخواسته بگه که من شلوارو زودی گرفتم ازش...آقا مغازه منفجر شد یهو...زن یارو که سیاه شد زد بیرون...منم شورت یارو رو باز کردم دادم بهش اومد بیرون نفهمیدم کی رفت نشد یه عذر خواهی بکنیم......خدایا ما را ببخشای...D:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چند شب پیش خونه بستگان دعوت بودیم که عید رفته بودن ترکیه و آنتالیا. ماهواره داشت این فیلم ترکیه ای هارو نشون میداد که پدر خونوادشون هم عاشق و طرفدار پر و پا قرصش بود. یه صحنه یه لوگان زرد که تاکسی بود رو نشون داد طرف کلاً از خود بیخود شد که بچه ها نگاه کنید اینجا ترکیه هستشا ما عید رفته بودیم... (ذوق مرگ)
لامصب 6 ماهه داری فیلمه رو میبینی نفهمیدی مال ترکیه هستش اونوقت با دیدن تاکسیشون نوستالوژیت گل کرد؟
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چند سال پیش تازه اسباب کشی کرده بودیم به یک اپارتمان ده واحدی منم مدیر ساختمون رو نمی شناختم .همسایه دیوار به دیوارمون یک پسر دو ساله داشت که عصرهادر چوبی خونه اشون رو باز میکرد ودر محافظ فلزی رو میبست و این بچه میومد از این در فلزی اویزون
میشد ویکسره جیغ و داد میکرد و اعصاب واسه من نگذاشته بود.مدیر اپارتمان جلسه گذاشت منم واسه اولین بار رفتم وقتی نوبت من شد گفتم اصلا در این مجتمع فرهنگ اپارتمان نشینی وجود نداره یعنی چی که این خانوم واحد هشت بچه اشو مثل میمون که از قفس اویزونه به در اویزون میکنه بچه هم مدام صدای جیغش رو اعصابه,مدیر گفت اون بچه میمون بچه منه باشه تذکر میدم .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چند وقت پیش رفتم خونه دوستم
که دوستم گفت خوب شد اومدی من برم زودی بیام مواظب عرشیا باش
منم گفتم باشه مامانه رفت عرشیا "۴ ساله" میگه خاله مامان
رفت بیا بریم تو اتاق بابا مامان بازی کنیم
نیششم باز کرده بود
نمیدونستم واقعا چی‌ بگم
به این بچها چی‌ میدان از الان اینجوری آتیشن ؟؟:|

اگه پسرا با جنبه بشن....

1- هر پسری فقط یه دوست دختر داشت...( و از اونجایی که تعداد دخترا خیلی بیشتر از پسراست سر خیلی از دخترا بی کلاه میموند ( البته الانم هستا) و لذا جنگ جهانی

سوم و چهارم بین دخترا اتفاق میفتاد )

2- هر پسری یه هفته اول دوستی به خواستگاری میرفت . پس در این صورت دوران خوش دوستی قرار و تلفن از بین میرفت

3- فشار بر روی دختران برای قبول شدن در دانشگاه بیشتر میشد... کار به گیس و گیس کشی میکشید

4- بوی ترشی کشور رو بر میداشت لذا برای شهرداری مشکلات زیادی بوجود میومد

5- ازدواج برای دخترا تبدیل به یه آرزو و رویا میشد ( البته الانم هستا )

6-برای گرفتن گل از دست عروس خین وخین ریزی راه میفتاد!!

7- مانتو ها تنگ تر و جورابها کوتاهتر و شلوارا برموداتر میشد!!

8- شوهر مثل قند وشکر کوپنی میشد و برای گرفتن اون صفهای طولانی بوجود میومد

پس نتیجه میگیریماگه پسرا همینطوری بی جنبه باشن هم واسه دخترا خوبه هم واسه تمدن بشری 

 

با تشکر ویژه از ترانه به خاطر فرستادن این مطلب.

وصیت عجیب


مروزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود،
قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .
او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.
زن نیز قول داد که چنین کند.
چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند
و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،
ناگهانهمسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.
بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.
دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا
حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟
زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم.
همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.
در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا
اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند.

مقایسه منصفانه بچه های دیروز و بچه های امروز

امروز به مقایسه منصفانه بچه های دیروز و بچه های امروز از جهات مختلف می پردازیم و امیدواریم به نتیجه خوبی دست پیدا کنیم و بعنوان اکتشاف از طرف سایت میانالی بدیم ثبت بشه

خب شروع می کنیم :

سخن گفتن (بلبل زبونی خودمون !) :

بچه های قدیم سه تا جمله ی متوالی رو نمی تونستن بگن مثلاً با هزار زحمت و کشیدن آب دماغ و جمع کردن آب دهن میگفتند مامان گشنمه ! بعد از نیم ساعت تحلیل میگفتند مامان تشنمه ! و این روال ادامه داشت ولی بچه های امروزی با استفاده از جملات متوالی و کلماتی که معنی و مفهوم آن به تازگی در فرهنگ لغات مشاهده میشه حرف میزنند ! مثلا : مامان به نظر من غذای امروز پیتزا باشه و بعد اون بریم پارک یه چرخی بزنیم و شاید مواردی در پارک هم دیدم و بد نیست !

اقتصاد و مفهوم پول (سیاست اقتصادی !) :

بچه های دیروز نمیتونستند بدونن اسکناس و سکه ای که دستشونه ارزش ریالی اون چقدره ! اسکناس هزاریمونو میگرفتند و یه بیست تومنی پاره پوره میدادند دستمون و میگفتند این خوشگلتره بدو واسه خودت قاقا بخر ولی بچه های امروزی حرف از حساب بانکی میزنن و کارت میکشن و اوففففففففف نگووووووووو ماشین حساب شدن واسه خودشون !

ارتباطات (موبایل و اس ام اس ) :

بچه های دوره زمونه ی قدیم بدو بدو میرفتن تا به دوستشون بگن که فردا چه تمرینی داریم تو مدرسه ؟ و یا از لحاظ جی اف و بی اف با ترس و لرز نامه مینوشتند و پرت میکردند دم در خونه طرف ولی الان فسقلی نیم کیلو وزن نداره یه آیفون 5 دستشه و داره اس میزنه و اوپراتورای تلفن همراهو هم فحش میده .... !!!

شرکت در بحث های خانوادگی و اجتماعی (فضولی خودمون !) :

بچه های قدیم کلاً از مسائل بزرگترا بی خبر بودند و دخیل و تصمیم گیرنده نبودند و نهایتاً نتیجه تصمیمات بزرگترا روشون اعمال میشد و کلاً غیر از باغ چیپس و پفک و بستنی چیزی حالیشون نبود ولی بچه های امروزی از رنگ زیرپیرهن باباشون تا نوع روغن موتور ماشین باباجون و ست لباسای مامان جونشون خودشون تصمیم میگیرن ! مسیر مسافرتارو خودشون تعیین میکنن و ... و اول همه جملاتشون هم اینه که به نظر من !!!

تفریحات (سالم میگماااااااا !!!) :

تفریح و بازی بچه های قدیم چی بود؟ قایم موشک ، هفت سنگ ، گرگم به هوا ، وسطی و توپ بازی و وای تورو خدا دوچرخه تو بده یه دور سوارشم ! و... و بعدش باید 9 شب لالا کنه ! اما بچه های امروز ، سونی 1 ، سونی 2 ، سونی 3 ، کامپیوتر و گیم و 3 نصف شب هم معلوم نیست این جز جگر گرفته با کی داره چت میکنه !!!

بیرون رفتن (مسافرت) :

یادتونه بچه های قدیم تا سر کوچه میرفتند و بعد از 2 ساعت خبری ازشون نمیشد و مامانشون با نگرانی چادر به سر میکرد و میرفت دنبالش تا اینکه از بلندگوی مسجد میگفتن یه بچه پیدا شده والدینش بیان دنبالش و مامانش میرفت میدید بچه با آستین پیرهنش داره اشک چشاشو پاک میکنه ؟ ولی بچه های امروزو بگم که نشستی تو قطار یا اتوبوس میبینی بچه 5 ساله نشسیته روزنامه میخونه و تو ذهنت به مردی که کنارش نشسته و تخمه میشکنه آفرین میگی که چه بچه ای تربیت کردی ولی نصفه راه میبینی اون مرده پیاده میشه و میره و بچه میمونه و صداش میزنی میگی کوچولو بابات رفت و جاموندیااااااااااا !!! بعدش میبینی اون کوچولو با غضب نگات میکنه و میگه من تنها اومدم مسافرت !!!

جنسیت (دختر و پسر !) :

بچه های زمانهای قدیم چه دختر و چه پسر تو کوچه با هم بازی میکردند و عین خیالشون نبود چون نمیدونستند خودشون دخترن یا پسر !!! ولی بچه های این دوره زمونه حرف از تساوی حقوق زن و مرد و تسهیل امر ازدواج و ... میزنند و واسه خودشون خاطرخواه دارن و اگه بچه ی دیگه ای دور و برش بپلکه خط خطیش میکنن !!!

فیلم و سینما (کارتون یا فیلم زبان اصلی !) :

بچه های قدیم چی نگاه میکردند؟ فوتبالیستا ، حنا دختری در مزرعه ، پرین ، زبل خان ، خانواده دکتر ارنست ، زی زی گولو ، کلاه قرمزی و ... و سر و دست میشکستند واسه دیدنشون ! اما بچه های امروزی با 5 کیلو تخمه مشغول دیدن فیلمای زبان اصلی و زیرنویس و ... هستند ! فرار از زندان و 24 و قلب یخی و ... !!! تازه میگن اینا چه فیلمیه میسازن ؟ فیلم فقط فیلمای هالیوودی !!!

موارد دیگه ای هم هست که نمیخوام بیش از این سرتونو درد بیارم . نمیدونم نتیجه گیری شما چی میتونه باشه و امیدوارم در قسمت نظرات درج کنید ولی نتیجه ای که میگیرم اینه که انسان باید دوره های زندگیشو با توجه به موقعیتش بگذرونه و در کودکی کودک باشه و در نوجوانی نوجوان و در جوانی جوان ! در کودکی جوان بودن و در جوانی پیر بودن و ... نظم زندگی رو بهم میزنه و لذت شیرین عمر رو از انسان میگیره . کودکان اگر کودک باشند بهتر نیست؟ 

 

 

ترانه جان خیلی ممنون که این مطلب قشنگو فرستادی.

قبل و بعد از ازدواج

قبل از ازدواج:
مرد: دیگه نمی تونم منتظر بمونم
زن: می خوای از پیشت برم؟
مرد: فکرشم نکن
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته
زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟
مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟
زن: منو مسافرت می بری؟
مرد: مرتب
زن: منو کتک می زنی؟
مرد: به هیچ وجه
زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟

بعد از ازدواج:
همین متن رو از پایین به بالا بخونید!

اس ام اس فلسفی !


کلماتی که از دهانتان بیرون می آیند ، ویترین فروشگاه شعور شماست  . . .
.
.
.
یک انسان منفی به دنبال مشکل است در هر فرصت
و یک انسان مثبت به دنبال فرصت است در هر مشکل . . .
.
.
.
از فشار زندگی نترسید
به یاد داشته باشید
فشار ، توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند . . .
.
.
.
همیشه اشتباهات هنگام وقوع دردناک هستند
اما سالها بعد مجموعه ای از اشتباهات همراه شماست
که شما را به موفقیت میرساند . . .
.
.
.
وقتی با مشکلات روبرو میشویم ، به خدا میگوییم چرا من ؟
اما زمانی که خوشحالی به ما روی میآورد ، صحبتی از خدا نیست
یاد بگیریم که در هر وضعیت بگوییم ” بله خدا ! خود من”
.
.
.
رسم زمانه است
اگر نرم باشی تو را له میکنند
اگر خشک باشی تو را میشکنند . . .
.
.
.
نیازی به انتقام نیست. فقط منتظر بمان
آن ها که آزارت می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند
خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی . . .
.
.
.
ممکن است به آرامی راه بروم اما هیچگاه به عقب راه نخوام رفت
مگر زمانی که خود را آماده پرش طول ببینم
(کارل لوئیس)
 
.
.
.
آیا دوست دارید برای صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانوادتان عشق بورزید
(مادر ترزا)
.
.
.
یک نقطه کوچک می تواند یک جمله بزرگ را متوقف کند
اما آیا چند نقطه می تواند تداوم بدهد ؟
.
.
.
هرگز در مسیر پیموده شده گام بر ندارید
زیرا این راه تنها شما را به جایی میرساند که دیگران رسیده اند . . .
(گراهام بل)
.
.
.
خوب یا بد
مکالمه شما ، تبلیغات شماست
هر زمان که شما دهان خود را باز میکنید
اجازه خواهید داد که افراد ذهن شما را ببینند
(بروس بارتن)
.
.
.
هیچکس قفل بدون کلید نمیسازد
بنابراین خدا مشکلات را بدون راه حل قرار نداده
پس با مشکلات خود ، با اعتماد به نفس بالا برخورد کنید . . .
.
.
.
همه نگران این هستند که بچه هایشان به حرف آنها گوش نمیدهند
اما نگرانی مهمتر این است که بچه ها همیشه به تماشای شما مینشینند
.
.
.
پدرم گفت :
مردم ۲ نوع هستند
بخشنده و گیرنده
گیرنده ها بهتر میخورند
اما بخشندگان بهتر میخوابند . . .
(توماس مارلو)
.
.
.
شخصیت مانند درخت و شهرت مانند سایه است
سایه چیزی است که ما فکر میکنیم ، درخت چیزی است که واقعی است . . .
(آبراهام لینکلن)
.
.
.
یک “حقیقت مضر” همیشه بهتر از یک “دروغ مفید” است . . .
(اریک بولتون)