سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

20 مورد از عجیـب‌ ترین روشـهای درمانی دنیـا


برخی از اقوام کشورهای مختلف، روشهای درمانی عجیبی دارند که فرد پس از آگاهی از آن‌ها به درمان شیمیایی
توجه بیشتری نشان می‌دهد.
عجیب‌ترین درمانهای دنیا به قرار زیر است:

1. عقرب درمانی در شرق چین
"عقرب درمانی" طبی سنتی در شرق چین است که با قراردادن عقرب‌های مرده‌ای روی قسمتهای بیمار بدن فرد،
اقدام به درمان می‌کنند. فواید سنتی این طب حاکی از آن است که سم ضعیف شده عقرب مرده،
می‌تواند بیماریهای عفونی، پوستی و میگرن را درمان کند.

2. گل درمانی در چین
شهر "آنشان" در شرق چین یکی از مراکز بزرگ گل درمانی است.
ساکنان این منطقه بر این باورند که مواد معدنی موجود در انواع گل این منطقه،
می‌تواند دردهای روماتیسمی، عصبی و سرطانی را درمان کند.

3. گوساله درمانی در کامبوج
اهالی دهکده "ترانگ پر" در شمال غرب "غنوم پن" کامبوج بر این باورند که گوساله مرده، خواص فراوان درمانی دارد.
برخی عقاید آن‌ها حاکی است که ریختن آب روی گوساله مرده و نوشیدن آن آب می‌تواند انواع
بیماریهای روحی و روانی را درمان کند. آن‌ها معتقدند؛
روح گوساله مرده در جسم یک تمساح قدرتمند رسوخ می‌کند و نوشیدن این آب، فرد بیمار را قدرت می‌بخشد.

4. درمان با ادرار گوساله در کامبوج
اهالی دهکده "کومپاک" در جنوب پایتخت کامبوج اعتقاد زیادی به نیروهای درمانی حیواناتی همچون گاو،
مار و لاک پشت دارند. در این شهر کوچک اهالی از ادرار گاو برای درمان برخی بیماری‌ها استفاده می‌کنند
و تاثیر آن را بر‌تر از داروهای جدید شیمیایی می‌دانند.

5. بادکش در شانگهای
بیماران در شهر شانگهای چین، پس از درمانهایی شبیه به طب سوزنی و انواع ماساژ،
از درمان بادکش برای خارج کردن گرمای بدن استفاده می‌کنند.

6. درمان خاص ستون فقرات در چین
این شیوه درمانی ستون فقرات در یکی از بیمارستانهای شهر هیفی چین کاربرد دارد
و برخی از بیماران رضایت خود را از آن نشان داده‌اند.

7. درمان با سنگ جادویی در اندونزی
اهالی شهر "جومبانگ" در شرق جاوا اندونزی، اعتقاد دارند سنگ جادویی پسربچه ۹ ساله‌ای
به نام "محمد پوناری" خاصیت درمانی دارد. قراردادن سنگ جادویی با دست "محمد" در یک لیوان آب،
می‌تواند به این آب، خاصیت درمانی بخشد. به گفته محمد؛ این سنگ حین یک بارندگی شدید
از آسمان افتاده و او در حال حاضر مالک آن است. پیش از این گزارشاتی درباره خاصیت مغناطیسی
شهاب سنگهای آسمانی ارائه شده است، ولی درباره خاصیت درمانی آن شواهدی در دست نیست.

8. درمان عشاء ربانی در غنا
گروهی از پیروان مکتب "بوسون" در غنا، بر این باورند که نوعی درمان با مراسم عشاء ربانی دارند
که می‌تواند بیماریهای روحی و روانی فرد را درمان کند. این درمان همواره با مراسم خاص حرکتهای فیزیکی همراه است.

9. دلفین درمانی در پرو
ساکنان شهر لیما در پرو معتقدند، امواج صوتی با فرکانس بالای دلفین‌ها روی کودک تولد نیافته
تاثیر مثبت داشته و موجب می‌شود، توانایی‌های عصبی و ذهنی کودکان افزایش یابد.

10. ماهی درمانی در ژاپن
در ژاپن گونه‌های خاصی از ماهی به نام "گارا روفا آبتوساس" معروف به دکتر ماهی وجود دارد
که از بیماریهای پوستی انسان‌ها تغذیه کرده و باعث درمان مشکلات پوستی آن‌ها می‌شود.
در حال حاضر، یکی از هتلهای مجلل توکیو با نگهداری ۱۰۰۰ دکتر ماهی در یک استخر،
این خدمات درمانی را برای درمان بیماریهای پوستی، ارائه می‌دهد.

11. بلعیدن ماهی زنده در هندوستان
برخی از مردم حیدرآباد هندوستان معتقدند؛ بلعیدن ماهی زنده،
می‌تواند بیماریهای آسم و اختلالات تنفسی ریوی را درمان کند.

12. نیش زنبور درمانی در غرب چین
ساکنان غرب چین مخصوصا در ناحیه شیان، از نیش زنبور و
زهر ضعیف آن برای درمان روماتیسم و آرتروز استفاده می‌کنند.

13. حجامت در فلسطین
ساکنان شهر "هبرون" در کرانه باختری بر این باورند که حجامت می‌تواند
جایگزین بسیاری از داروهای شمیایی باشد.

14. گردو درمانی در چین
ساکنان شهر شنیان در شرق ایالت شاندونگ چین با قراردادن گردو روی چشم‌ها
و قراردادن برگهای درختان موکسا، در گوش بیمار و آتش زدن آن، اقدام به درمان بیماریهای سر و گردن می‌کنند.

15. زالو درمانی در روسیه
"زالو درمانی" از زمان مصر باستان به عنوان یک شیوه درمانی کاربرد داشته است.
در حال حاضر در مسکو از این شیوه درمانی برای درمان بیماریهای خونی بهره می‌برند.
بررسی‌های اخیری که روی بزاق زالو‌ها انجام شده نشان می‌دهد،
بزاق زالو‌ها با ورود به خون همانند یک صافی ناخالصی‌های خون را پاک می‌کند.

16. بادکش با شاخ کرگدن در چین
اهالی شهر "نانینگ" در چین با استفاده از شاخ کرگدن توخالی،
اقدام به بادکش بدن جهت درمان دردهای عضلانی می‌کنند.

17. شن درمانی در لیبی
اهالی شهر "سیوا" در لیبی معتقدند؛ شن‌های این منطقه از خاصیت درمانی روماتیسم،
مفاصل و ناتوانی‌های جنسی برخوردار است.

18. مار درمانی در اسپانیا
اهالی شهر تالمی اسپانیا با استفاده از شاه مار‌ها به ماساژ درمانی می‌پردازند.
آن‌ها معتقدند، حرکات موجی شکل مار‌ها روی بدن انسان علاوه بر
احساس آرامش فیزیکی، می‌تواند از انرژی مار‌ها نیز بهره ببرد.

19. لاک پشت درمانی در کامبوج
مردم روستای "کاندال" در کامبوج، از لاک پشت برای درمان بیماریهای پوستی و جوش‌های چرکی استفاده می‌کنند.
به عقیده آن‌ها؛ تماس لاک پشت با پوست می‌تواند باعث درمان این بیماری‌ها شود.

20. رابرنتی در هند
"رابرنتی" یک حرکت یوگا است که در هند برای درمان سرماخوردگی، آسم و بیماریهای گوش و حلق و بینی استفاده می‌شود.

بیماری ام اس - خیلی مهم


تا ۱۰ سال دیگر 'هر خانواده ایرانی یک مبتلا به ام‌اس خواهد داشت'
امیررضا عظیمی، دبیر علمی نهمین کنگره بین المللی ام اس که در تهران در حال برگزاری است،
گفت: "طی ۱۰ سال آینده در هر خانواده ایرانی یک نفر به بیماری ام‌اس مبتلا خواهد شد.
آقای عظیمی گفت که شهرهای تهران و اصفهان بیشترین شیوع ابتلا به این بیماری را دارند.
به گفته این متخصص، کمبود ویتامین دی می‌تواند در ابتلا به این بیماری نقش داشته باشد
و یکی از راه‌های پیشگیری از آن، جبران کمبود این ویتامین است.
آمار دقیقی از تعداد مبتلایان به این بیماری در ایران منتشر نشده است،
اما بر اساس آخرین اطلاعات وزارت بهداشت، بیش از ۴۰ هزار نفر در ایران به بیماری ام‌اس مبتلا هستند.
این بیماری یکی از شایع‌ترین بیماری‌های سیستم اعصاب مرکزی (مغز و نخاع) است
و در اثر تخریب غلاف میلین ایجاد می شود.
میلین غلافی است که فیبرهای عصبی را احاطه می کند و در انتقال سریع امواج عصبی نقش دارد.
در حالت طبیعی با وجود این غلاف امواج عصبی به سرعت منتقل می شود
و این امر موجب توانایی بدن در ایجاد حرکات هماهنگ و موزون است.
در بیماری ام اس این غلاف عصبی به تدریج تخریب می شود و بدین ترتیب امواج عصبی از مغز به خوبی منتقل نمی شود.
دوست عزیزم با مراجعه به پزشک و انجام آزمایش ویتامین دی از وضعیت سلامت خود مطلع شوید.

تابستون بود و من تقریبا ده سالم بود‎


تابستون بود و من تقریبا ده سالم بود, یچیزایى راجب گنج و زیر خاکی شنیده بودم که جو گیرم کرده بود,
بدجور تو باغچه حیاط دنبال زیر خاکى میگشتم,
حتى به دوستام گیر داده بودم که اگه باغچه دارین بیام خونتون از توش گنج دربیارم,!!!
یروز به سرم زد از تو ظرفا یه چندتا کاسه برداشتم بردم حیاط باغچه رو شروع کردم به کندن تقریبا نیم متر گود شد!!!
کاسه هارو شکستم ریختم تو چاله بعد خاک ریختم روش!
فردا صبحش پاشدم به مامانم گفتم دیشب خواب دیدم از تو باغچه زیر خاکى پیدا کردم!!!
الان میرم میگردم پیداش میکنم!!!
مامان بیچارم شاخ دراورده بود:-D
رفتم کاسه شکسته هارو دراوردم خوشحال و خندان دویدم تو حال به مامانم نشون دادم کاسه هارو داد زدم هوراااااااااااااااا دیدیدى پیداش کردم دیدى پولدار شدیم!!! چشاش چهارصدتا شد:-D
خواست دعوام کنه بخاطر شکستن کاسه ها ولى بعدش سرمو گذاشت رو شونش
نازم کرد گفت "خوب میشی دخترم , اینجورى نمیمونى"!!

ریشه روزهای هفته


آیا میدانستید که در ایران باستان و در آئین پنج هزار ساله مهر(میترائیسم) روز یکشنبه مهرشید نام داشته
که منظور از مهر میترا یا مهر خدای بزرگ آئین میترائیسم و معنی شید آفتاب و روشنایی میباشد یعنی مهرشید روز مهر و آفتاب
یا روشنایی بوده و امروزه در تقویم میلادی این روز sunday نام دارد که دقیقا به معنی روز آفتاب میباشد .

و اینک بقیه روزهای هفته:

کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سه شنبه
تیرشید = چهارشنبه
هرمزشید = پنجشنبه
ناهیدشید یا آدینه = جمعه

اینک با بررسی ریشه های این واژگان به این برآیند ساده میرسیم:

کیوان شید = شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان
- - - - - - - - - - - - - - - - -
مهرشید = یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = خور (خورشید) = مهر
- - - - - - - - - - - - - - - - -
مه شید = دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه
- - - - - - - - - - - - - - - - -
بهرام شید = سه شنبه
Tuesday = Tues + day
Tues = god of war = Mars = بهرام
- - - - - - - - - - - - - - - - -
تیرشید = چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر
- - - - - - - - - - - - - - - - -
هرمزشید = پنجشنبه
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
- - - - - - - - - - - - - - - - -
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهی

باور کنید به دور از تعصب میگویم تمامی دنیا وامدار نیاکان ما میباشد

سوتی های شنیدنی


چند سال پیش هنوز اهل اینتر نت نبودم . ولی میدیدم ک همه رفیقام میرن تو یاهو مسنجر و مخ دخترا رو میزنن
و کلی دور و برشون شلوغ بود.منم تصمیم راسخ گرفتم ک برمو دوست دختر اولیمو صاحب بشم.

واسه اولین بار رفتم تو مسنجر به دختره گفتم سلام گفت وب داری گفتم نه و اون دیگه جواب نداد....به دومی گفتم سلام باز همین شد سومی چهارمی....آقا مونده بودم چی کار کنم .منم از یه بچه مثبت پرسیدم ک جریان وب چیه...اونم از من ساده تر آدرس بلاگفا رو داد منم با هزار امید و آرزو رفتم یه وبلاگ ساختم و چند تا مطلب هم گذاشتم توشو روز از نو روزی از نو...

باز رفتم تو یاهو .....باز ی دختر پیدا کردم و تا گفت وب داری گفتم آآآآآآآرههههه .گفت بده منم آدرسشو بش دادم..یکم ک گذشت گفت چی شد بش گفتم حتما نت خرابه ادد کن تا برسه اونم اد کرد وباز فرستادم گفت این چیه گفتم وبمه گفت مسخره کردی منو فلان فلان شده ....من موندم ک جریان چیه4 .. 5 تا دختر دیگه رو هم پروندم اینجوری...

آخر سر به یکیشون جریان و گفتم .اونم گفت عزیزم کلاس چندمی..خلاصه واسم گفت و من موندم و شرمندگی
* * * * * * * * * * * * *
عاغا زمان طفولیت تازه 2 جلسه رفته بودم کلاس کاراته که با یکی از بچه محل ها تو کوچه حرفم شد. دست به یقه شدیم دیدم زورم بهش نمیرسه، یه استپ دادم بهش گفتم بذار برم لباس کاراته رو بپوسم بیام. رفتم خونه لباس پوشیدم برگشتم تو کوچه دیدم بله همه بچه های محل جمع شدن قهرمان کاراته جهان رو ببینن:) یه خورده رقص پا کردم که در یک آن اون پسره پاشو آورد بالا و یکی زد تو سرم که با کله رفتم تو جوب:) از همون روز بود که ورزش رو گذاشتم کنار و رو آوردم به اعتیاد;)
* * * * * * * * * * * * *
 دیشب از بیرون خسته و کوفته رسیدم خونه،خیلی شیک رفتم در یخچال رو باز کردم،جلوی چشمان مامانم یک موز برداشتم پوستش رو کندم،شیک تر از اول داستان رفتم در سطل آشغال رو باز کردم . در کمال ناباوری و کماکان جلوی چشمان مادر گرام خود موز را حواله سطل آشغال کردم وکاملا بهت زده به پوست موز که تو دستم بود خیره موندم.اونجا بود که با صدای خنده مامانم متوجه شدم چه سوتی دادم.بدتر از اون اینه که از دیروز تاحالا با دقت موز می خورم که سوتی ندم
* * * * * * * * * * * * *
 گوشیم و خونه جا گذاشتم ، از شرکت زنگ زدم خونه به بابام میگم هر کی زنگ زد بگو شرکت زنگ بزنه همون لحظه گوشیم زنگ خورد بابام میگه: داره زنگ میخوره بیا خودت باش صحبت کن....
* * * * * * * * * * * * *
مراسم ختم عمه گرامی مان بود بود داخل مسجد مهمونا نشسته بودن هنوز مراسم رسمیت نگرفته بود که پسر عموم داشت میکروفن رو تست می کرد رفت تا آمپلی فایر رو تنظیم کنه یهو پسرپنچ سالش میره پشت میکروفن و می خونه:::::::::: خوشگلا باید برقصن..خوشگلا باید برقصن
 

حرف حساب


تور یک روزه ی ترکیه ؛
ویژه چک کردن جیمیل و سرچ در گوگل
این آخریا هر چی توش سرچ میکردیمو با یه آرامش خاصی نشون میداد
اصن انگار میدونست میخوان فیلترش کنن
من اگه جای برد پیت بودم ٬ دوست داشتم جای جانی دپ باشم
مرحوم گوگل پسر بود یا دختر؟
خب اون بدون شک دختره
چون اجازه نمی ده یه جمله ای رو کامل کنی
از همون اول شروع می کنه به حدس زدن
و همچنان حدس زدن
لامصــب بعضی وقتا حدسایی میزنه
که دهن آدم وا میمونه
مخصوصا وقتی یکی کنارت نشسته باشه
طرف تازه فوق دیپلمش رو تو رشته پرورش تخم حیوانات اهلی
از دانشکده غیرانتفاعی و غیر حضوری علمی کاربردی قریه مسلم آباد
از توابع یاقوت شهر سفلی ممسنی به زور سه ترم مشروطی و
2 جلسه تشکیل شورا و نامه از امام جماعت مسجدشون گرفته....
میگه باید رفت از این مملکت !!!
اینجا نمیشه موند...
اینا قدر قشر روشنفکر و تحصیلکرده رو نمیدونن !!!
الحق کاری که اینا با مفهوم تحصیلات عالیه
و خارج رفتن کردن، بمب اتم با هیروشیما نکرد
دیشب یه پشه رو تو هوا گرفتم،
تا اومدم تو مشتم لهش کنم دیدم دستم خیس شد،
فک کردم خونه، دستمو وا کردم دیدم داره گریه میکنه،
گفتم چته؟! خودتو زدی به موش مردگی؟
یهو بغضش ترکید و گفت: ای بابا! گوشت که خیلی وقته نمی‌خورید
مرغ هم که شده کیلوئی ۸۰۰۰ تومن، اونم دیگه کسی نمی‌خوره
خوناتون مزه ترب سفید میده…
ما خودمون میخوریم ولی بچه هامون یه هفته‌اس لب به خون نزدن …
دیگه بغض امونش نداد مـُرد !

وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه. ..
یعنی واقعن عاشقشه ،
اما ....
وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه ؛
یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه دختر دیگه ای رو مثلاون دوست داشته باشه .

بابا که شدم
به دخترم پول تو جیبی نمیدم
تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم
موهاشم بخوره تو صورتم
......در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟ داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار . ماچش کنم ، بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم

یه پسر خاله دارم اسمش قدرت الله
میخواست تو یه سایت خارجی عضو بشه جلوی name نوشته بود.
god power
دیروز تو مترو کله ی صبح همه خواب آلود و عُنُق،
آویزون بودن به دستگیره ها همه تو فازِ خواب !
یه پسره تو یکی از این ایستگاهها به زور خودشو
چپوند تو گفت : خواهرا ... برادرا ...
واسه خرجِ بیمارستانِ بابام پول کم آوردم!
18500 تومن لازم دارم...!
یه پیرمرده درآورد 200 تومن بهش داد!
پسره گفت : خواهرا ... برادرا ... واسه خرجِ بیمارستانِ بابام
پول کم آوردم ، 18300 تومن لازم دارم !
اینو که گفت کلِ مترو ترکیدن از خنده .
خلاصه که هرکی هرچی پول خرد داشت داد بهش ...!

چیزای کوچیک همیشه مهم هستن


گفتم «مستقیم» و از روی حرکات دست و سر راننده فهمیدم به همان سمتی می رود که مقصد من است. کمی برایم سخت است هدفون را از روی گوشهایم بر دارم و صدای ماشینها و آدمها، صدای شهر را بشنوم. موسیقی برایم تقدس ویژه ای دارد و فکر می کنم اگر وسط یک آهنگ، به هر دلیلی که ضروری نباشد، شنیدنش را بیخیال شوم و قطعش کنم، خیانت بزرگی کرده ام. شنیدن صدای شهر، حتی جواب آقای راننده، آنقدر ضروری نیست که بخواهم بخاطرش مرتکب خیانت شوم. کیفم را بغل می کنم و می نشینم صندلی عقب، وسط.

توی ترافیک مانده ایم. چند متر جلوتر دختری ایستاده کنار خیابان. زیباست. آنقدر زیبا که چشمهایم روی صورتش خیره می ماند. شال سفید و مانتو مشکی اش تصویر یک فرشتهء زمینی از او ساخته که می توانی با همان نگاه اول عاشقش شوی. ماشین آهسته در ترافیک جلو می رود، دختر سر جایش ثابت ایستاده است، گردن من در جهت حرکت عقربه های ساعت آرام آرام می چرخد تا گرهء نگاهم از روی صورتش باز نشود. دختر سرش را کمی پایین می آورد و از لای شیشهء نیمه پایین سمت شاگرد چیزی می گوید، راننده ترمز می زند، دختر در عقب را باز می کند و سمت راست من می نشیند.

کمی خودم را جمع و جور می کنم. صورتش را نمی توانم ببینم. هدفون را از روی گوشهایم بر می دارم، صدای آدمها، صدای ماشینها، صدای شهر حالا شنیدنی بنظر می رسد. دست می کند درون کیفش و کتابی را در می آورد و مشغول خواندن می شود. لبریز از شوق می شوم و احساساتم متبلور می شوند. فرشته ای که در تاکسی کتاب می خواند! فرشته ای که کنار من نشسته است! دختر دوباره دست می کند توی کیفش و یک شکلات Bounty بیرون می آورد، با دستان کشیده اش به شکل ظریفی بازش می کند و گاز کوچکی به آن می زند. دیگر عشقم قلمبه می شود و باد می کند و می آید بالا و به شکل حباب در چشمانم جرقه می زند. فرشته ای که در تاکسی کتاب می خواند! فرشته ای که Bounty می خورد! فرشته ای که کنار من نشسته است! دختر شکلات را تا انتها می خورد. دست می کند توی جیبش و دستمالی بیرون می آورد و شکلات مالیده شده به نوک انگشتانش را پاک می کند. عشقم بادبادک می شود و با حرکت دستان او در هوا تاب می خورد و خودش را به در و دیوار می کوبد. احساس می کنم سر تا پا قلب شده ام و با تمام وجود می تَپَم.

دختر کمی شیشه را می دهد پایین، پوست شکلات و دستمال را می اندازد بیرون و دوباره شیشه را بالا می دهد! … انگار حباب ها ترکیده باشند، انگار نخ بادبادک را بریده باشند. صدای ماشینها و آدمها، صدای شهر اذیتم می کند. هدفون را دوباره روی گوشهایم می گذارم، سرم را به عقب تکیه می دهم و چشمانم را می بندم. کمی جلوتر ماشین می ایستد و دختر پیاده می شود. این را از خالی و سبک شدن سمت راستم می فهمم. سرم را بلند نمی کنم. چشمانم همانطور بسته می ماند.