سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

مسی بزودی پدر میشه

لیونل مسی به همراه نامزدش انتونلا که بار دار هم هست...
به زودی پسر مسی به دنیا میاد  

فرق آدم ها و انسان ها

آدم‌ها زندگی می‌کنند ... انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند!
آدم‌ها می‌شنوند ... انسان‌ها گوش می‌دهند!
آدم‌ها می‌بینند ... انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند!
آدم‌ها در فکر خودشان هستند ... انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند!
آدم‌ها می‌خواهند شاد باشند ... انسان‌ها می‌خواهند شاد کنند!
آدم‌ها،اسم اشرف مخلوقات را دارند ... انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌دهند!
آدم‌ها انتخاب کرده‌اند که آدم بمانند ... انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته‌اند، تا انسان شدند!
آدم‌ها می‌توانند انسان شوند ... انسان‌ها در ابتدا آدم بودند!
آدم‌ها ... انسان‌ها ...
آدم‌ها آدم‌اند ... انسان‌ها انسان!
اما ...
آدم‌ها و انسان‌ها هر دو انتخاب دارند ...
اینکه آدم باشند یا انسان ، انتخاب با خودشان است

میانبر در ریاضی(همه بخونن)

نحو ه ی حساب کردن مربع(مجذور)اعداد بزرگ مثل۲۵و۳۵و۴۵و۵۵و... 

 

در ادامه مطلب بخوانید!

ادامه مطلب ...

تو این یه مورد دخترا دیوونن(طنز)

پسر : عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!
دختر
: از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــــگ بووووووود …!
پسر
: اون که ۱۰۰% … هیکلت همیشه قشنگ بوده ..
اصلا من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد …!

دختر
: یعنی به خاطر هیکلم فقط با من دوست شدی  ؟خیلی هیــــــــــــــزی!
پسر
: نه عزیزم ، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم ..هیکلت واسم مهم نبود
دختر
: یعنی چی ؟! پس این همه ورزش میرم برای کی میرم ؟! هیکلم برات مهم نیست ؟!!
پسر
: عزیزم ، موقع دوست شدن مهم نبود ، الان که هست ..!
دختر
: یعنی الان میرم ورزش برات بی اهمیت میشم ؟!!
پسر
: فدات بشم ، همه چیزت ، تمام وجودت ، همه خصوصیاتت برام مهمه!
دختر
: یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که باهام باشی ؟!!!
پسر
:جان مادرت بیخیال شو  !!!!!!!!!!!! 


وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن

 

 

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش
زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول
زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته
زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید
و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم.
بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب،
چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید
و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند
تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و
دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند...