مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد | ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست | قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر؟ | کاین چنین از پیش من بگرفت پر
مرغکم رفتی تو از پیشم چرا | کردی از پیش خودت کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت داشتم | حشر و نشری با کبابت داشتم
خاطراتت مانده در کنج اجاق | سوخت قلب دیگ تفلون از فراق
ران و بال و سینه ات یادش بخیر | قلب چون آیینه ات یادش بخیر
با سس قرمز چه زیبا می شدی | خوب و دلچسب و دلارا می شدی
ای فدای ژامبون رنگین تو | سوپ های داغ و آن ته چین تو
ناز کم کن پیش ماها هم بیا | لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور است ای نگار | پس تو دیگر اشکمان را در نیار
زندگی بی تو جهنم می شود | سکته ،اسبابش فراهم می شود
ای فدای قُد قُدایت باز گرد | این دل و جانم فدایت باز گرد
بی تو باور کن که مردن بهتر است | از جهان تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان بیا پایین عزیز | عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز
تازگی از دیگران دل می بری | هرکه بامش بیش ،با او می پری
در نبودِ هیکل زیبای تو | دلخوشم با سنگدان و پای تو
پس چه شد آن بال های خوشگلت | لک زده است این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است از یاد تو | بازگرد ای خوشگل تو دلبرو
تخم خود را لا اقل از ما نگیر | تا که با خاگینه اش گردیم سیر
خوردنی باشد: مثل عسل
ساعات مختلف روز: مثل پگاه، سپیده، سحر
اسم جک و جونور باشد!
اعم از پرنده: مثل پرستو، درنا…
حشره: مثل پروانه
چهارپا: مثل غزال
اسم علف باشد: مثل ریحانه، پونه و…
اسم مکان باشد: مثل صحرا، دریا، خاور، ایران
خیس باشد: مثل شبنم، دریا، ساحل، باران
و کلا هر اسمی تو این مایه ها باشد اسم دختر و در غیر این صورت اسم پسر می باشد ... !!!
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(๏̯͡๏) (๏̯͡๏) (๏̯͡๏) (๏̯͡๏) (๏̯͡๏) (๏̯͡๏) (๏̯͡๏)
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای ؟
گفت : در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!
جبران خلیل جبران
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…
مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!
راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…
مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو میآم! روزی صدهزارتومن گرون میشه! شما دویست تومن گرونش کردین؟!
راننده: خانوم کرایهش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفهش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.
یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو میبری بالا! بده بهش بره. من حساب میکنم!
راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات! مسافر درو محکم میبنده، میگه: برو گم شو! داهاتی! راننده یه آهی میکشه میگه: ببین چجوری جلو این همه مسافر منو سکهی بهار آزادی یه پولم کرد