سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

سوتی های شنیدنی


با دوستم رفته بودیم معجون بزنیم تو صف وایساده بودیم یه دختر ناز تو بغل باباش بود بلند پرسید:
باااابااا این اقاهه(ینی من) چرا کچله؟؟؟
باباش با عصابانیت گفت هیسسسس،خدا اینجوریش کرده بابا،نباید مسخره کنی.
خو پدر محترم حرف تو که بدتر بود
ینی بالغ بر پنجاه نفر داشتن به من میخندیدن
 
این خاطره مربوط به یه روستا از بهشهره...تو محرم تو یه تکیه کلی آدم داشتن عزاداری میکردن و سینه میزدن...یه مداحی هم اون جلو واسه اونا با میکروفون نوحه سرایی میکرد و ...این آدما بدجور تو حس بودن و هرچی مداح میگفت تکرار میکردن مثلا مداح میگفت "شهید کربلا حسین" همه سینه میزدن و میگفتن "شهید کربلا حسیییین"...که یهو یه بچه کوچیک شیطون میره پشت مداحه و سیم میکروفون رو هی میکشه !!! مداحه هم اصلا حواسش نیست با همون میکروفون و به لهجه شمالی به بچه میگه "سیم ره نکش !!!" تمام مجلس هم میگن "سیم ره نکششششش !!!!" باز مداحه میگه "سیم ره نکش شعار نیه !!!!" تمام آدما میگن "سیم ره نکش شعار نیییه !!!!" یعنی یه همچین عزاداری داشتن تو اون روستا !!!!
 
شاگردام همه حدود 12 تا 15 سالشون و همگی دهه 70 هستن .
اول کلاس می خواستم کلاس و شروع کنم
یهو یه فکری به سرم زد
بهشون گفتم بچه ها میتونین بشکن بزنین ؟؟؟
همه گفتن ارررررررررررررره ، منم گفتم خوب همه شروع کنین یواش بشکن بزنین .
اقا اینام شروع کردن به بشکن زدن
همین طور که یه ریتم خشگل گرفتن
منم شروع کردم خوندن
" مدرسه ها وا شده ، همهمه برپا شــــــــــــــــــــده ، با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده "
وااااااااااااااااااااای این زیبا ترین کاری بود که توو طول 8 سال تدریسم کردم .
دمم گـــــــــــــــــــــــــــــــــرم
 
بابای من مغازه عکاسی داره
یه روز جمعه رفیقم کلید کرد که واسه شنبه صبح اول وقت عکس خانومشو که قبلا پیش ما گرفته واسه تعویض کارت ملی می خواد
ما هم مرام گذاشیمو رفتیم مغازه چاپ کردیم و با رفیقم تماس گرفتم که آمادست و بیا بگیر
اونم اومد و بعد از کلی تشکر واسه عکسو تعریف از کیفیت عکسو گرفتو رفت
چند روز بعدش خانومشو دیدم و بعد از سلام و علیک می خواست خفم کنه، نگو عکس یکی دیگه که شبیه اون بوده رو چاپ کردم و اون رفیق خنگمم نفهمیده خانومش نیست و عکس رو داده زدن رو کارت ملی بنده خدا
حالاتصور کنید دوست بدبخت من که تازه هم ازدواج کرده بودن چقدر واسه نشناختن خانمش از اون کتک خورده و تحقیر شده
تا چند وقت سوژه خنده بروبچ بود
 
این قضیه واسه یکی از آشناها اتفاق افتاده بود!
جریان از این قراره که این آشنای ما برای مراسم خاکسپاری رفته بودن واسه تسلیت.. مادره میگه ایشالله غم آخرتون باشه، پدره میگه خدا صبر بده، خلاصه هر کی یه چی میگه تا نوبت میرسه به دختر خانواده. این بنده خدا هم که خودش و کشته بود تا یه جمله شیک و تر و تمیز بگه هل میکنه میگه: هرچی خاک اون مرحومه تو روح شما...
 
سوتی در حد خیــلی خفن
ساندویچ سفارش دادم
موتوری سفارش اورد رفتم دم در
گفتم چقدر میشه قیمت گفت منم حساب کردم
موتوری گازید رفت منم درو بستم اومدم بالا بعد دیدم تو دستم هیچی نیست بعد چند ثانیه موتوری برگشت زنگ زد گفت آقا بیا ساندویچاتو بگیر
وقتی رفتم دم در جفتمون همدیگرو نگاه میکردیم و میخندیدیم... :)))
 
دبیرعربی مون توی کلاس بهمون گفت اونایی که توی امتحان عربی زیر 10 شدن بیان بیرون ما هم می دونستیم به چه قصدی بچه هارو میخواد بیاره بیرون گفتم آقا اجازه من هم بیام من 5/9 شدم گفتم بله بیا بیرون هر دانش آموز با توجه به نمره ای که گرفته بود از دبیرمون با شلنگ گاز از کف دست کتک میخورد و می رفت می نشست نوبت من که شد به خاطر نیم نمره چنان کتکی خوردم که تحملش برام خیلی سخت بود جالب اینجا بود که وقتی رفتم نشستم دوست بغل دستی بهم گفت نمره ها برگه امتحانی رو بشمار تو 10 میشی وقتی مطمئن شدم به دبیرمون گفتم برگشت گفت اشکال نداره بزرگ بشی از یادت میره به جون خودم و خودت تنها چیزی که از دوران راهنمایی توی ذهنم باقی مونده همینه الان 28 سالمه و اصن اون روز یادم نرفته!
 
 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدیس شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:02 ب.ظ http://tasvire-roya.blogsky.com

سلام ...
آرس وبم عوض شد ...
لینکت یادت نره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد