سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

سرگرمی.وبلاگ پاتوق جوونای ایرونی.

بیا بهت خوش میگذره.جوک.خنده دار.سرگرمی.علمی

توصیه دوستانه یک فیلسوف افسرده


۱) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه، اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن بی فایده است، چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بی فایده است، چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.

۴) ازدواج کردن بی فایده است، چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است، چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه

یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است، چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری
یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است، چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی
یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است، چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی
ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

10 اشتباه رایج آقایان در مـــُــد‎

آیـا ظاهـر آنقدرها که میگویند در حیطه شغلی، رمانتیک و تاثیر گذاشتن بر روی دیگران، مؤثر است؟

از نظر علمی ثابت شده افرادیکه شناختی از شما ندارند، از روی ظاهـر شــما در عـرض ۳۰ ثانیه
در مورد شخصیتتان نتـیجه گیری می کنند.
این ارزشیابی درمدت زمان بسیار کوتاهی به صورت ناخواسته در ذهن شکل می گیرد.

دانشمندان معتقدند که به ترتیب موارد زیر درمورد دیگران، توجه فرد را
به خود جلب می کنند: رنگ پوست، جنسیت، سن، رفتار ( قد، حرکات بدن)، ظاهر، ارتباط مستقیم چشمی، و طرز صحبت کردن.

در مورد ۳ گزینه اول ما هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم؛
اما می توانیم با اتکا به یافته های علمی موارد دیگر را به نفع خود تغییر داده
و تصور ذهنی دیگران را در مورد خود تغییر دهیم.

از آنجایی که ۸۰% از چیزی که دیگران در مورد ما می بینند به طرز لباس پوشیدنمان بر می گردد،
در این مقاله در مورد این مطلب توضیح داده خواهد شد:

۱) هیچ گاه با پیراهن آستین کوتاه، از کراوات استفاده نکنید.
پیراهن های آستین کوتاه، لباس های درجه دو محسوب می شوند.
اگر یونیفورم رسمی شغلی شما به این شکل باشد، و یا مدیر یک رستوان باشید،
پوشیدن این لباس اشکالی ندارد اما اگر می خواهید یک تصویر حرفه ای از خود به جای بگذارید،
بهتر است از پوشیدن پیراهن آستین کوتاه خودداری کنید.

۲) یکی از مهمترین اجزاء اساسی پوشش یک مرد را کفش هایش تشکیل می دهند.
کفش هایتان باید تمیز باشند، برق بزنند، ظاهر آراسته ای داشته باشند و مناسب مکانی که در آن هستید باشند.
اگر کت شلوار می پوشید حتماً باید کفش های مردانه بندی به پا کنید.
یک کفش را برای چند روز پشت سر هم نپوشید و زمانیکه از آنها استفاده نمی کنید، قالبشان را درون آنها قرار دهید.

۳) در مورد شلوار باید گفت که آنقدر باید بلند باشد که جوراب هایتان را بپوشاند
و جوراب هایتان هم باید آنقدر بلند باشند که وقتی پاهایتان را روی هم می اندازید، ساق پا مشخص نشود.
شلوار، اگر یک تای کوچک روی پا بخورد به اندازه کافی بلند است.
سر آستین و پاچه های شلوار نیز باید مرتب و منظم باشند.
پاچه های مرتب هنگام نشستن شما را در وضعیت بهتری قرار می دهند
و سر آستین های مناسب سنگینی و وقار شما را افزایش می دهند.

۴) هیچ گاه هم از کمربند دور کمری و کمربندهای پیش سینه دار با هم استفاده نکنید.
این کار شما را قدری نامطمئن جلوه می دهد.

۵) جوراب باید با شلوار همخوانی داشته باشد.

۶) کمربند باید با کفش همخوانی داشته باشد.

۷) کراوات باید تا خط کمربند پایین بیاید.
این امر اختیاری نیست و هیچ بحثی در مورد آن پذیرفته نمی شود.
اگر کراوات از اندازه طبیعی خود کوتاهترباشد، شما را یک فرد ناآگاه جلوه می دهد.

۸) گره کراوات زمانی خوب به نظر می رسد که بعد از گره، یک "فرو رفتگی" محسوس در آن ایجاد شود.
گیره کراوات و سایر آویزهای زینتی که به کراوات متصل می شوند، دمده شده اند.

۹) پوشیدن جلیقه نشانگر قدرت بیشتر است.
باید توجه داشته باشید که آخرین دکمه کت یا جلیقه لزوماً نباید بسته شود.
این امر از زمان ادوارد هفتم مد شد.
او وزنش افزایش پیدا کرد، نمی توانست دکمه هایش را ببندد و بنابراین این کار را مد کرد.

کت های رسمی یک تا سه دکمه دارند.
کت هایی که بیش از سه دکمه دارند، قدری امروزی تر بوده و بیشتر جنبه مد را داشته
و آن اصالت خود را از دست می دهند و بیشتر برای وقایع اجتماعی معمولی مناسب هستند تا یک ملاقات مهم کاری.
در کت هایی که شامل دو دکمه هستند، فقط دکمه اول بسته می شود.
در کت های سه دکمه، یا می توانید تنها دکمه وسط را ببندید و یا دکمه اول و دوم.
برخی از متجددین کرانه باختری از این سه دکمه، تنها دکمه بالایی را می بندند!
کت هایی که ۴ دکمه و یا بیشتر دارند طوری طراحی شده اند که در آنها باید حتماً دکمه آخر نیز بسته شود.
اگر دکمه آخر به راحتی بسته شد، که باید آنرا ببندید، اما اگر باعث کشیدن پارچه شود، بهتر است که آنرا باز بگذارید.

نوع دیگر کت های مردانه دارای دکمه های بیشتری هستند
و از نوع اولیه قدری رسمی تر به نظر می رسند.
در این مدل دکمه ها در دو تا سه ردیف عمودی قرار می گیرند.
آنها بر اساس دکمه هایی که روی آنها به کار رفته،
در سه گروه قابل تشخیص می باشند: ۲/۴ و ۱/۴ و یا ۲/۶.

شماره اول مربوط به تعداد کل دکمه های جلویی است و شماره دوم مربوط به سوراخ دکمه های کاربردی است.
نتیجتاً به این معناست که لازم نیست از تمام دکمه هایی که می بینی، استفاده کنید و تمام آنها را ببندید.

در کت های ۲/۴ و ۲/۶ معمولاً دکمه بالایی و وسطی بسته می شود،
اما دوک های انگلیسی اغلب دکمه آخر را می بستند و با این کار سینه هاپهن تر و پایین تنه بارک تر شده
و چهره مردانه تری به فرد داده می شود.

چرا آقایون ترجیح می دهند که آخرین دکمه کت، جلیقه، و یا ژاکت خودشان را باز بگذارند؟
ادوارد هفتم، پسر ملکه ویکتوریا (۱۹۱۰-۱۸۴۱ مدت زمان پادشاهی ۱۹۱۰- ۱۹۰۱) او آنقدر وزنش زیاد بوده
که به هیچ وجه نمی توانست آخرین دکمه لباس هایش را ببندد یا اگر بخواهیم کمی لطافت تاریخی به خرج دهیم،
می توانیم بگوییم که یادش می رفته این کار را انجام دهد.
اتباع او این کار را به صورت یک مدل مد جدید نشان میدادند و از آن زمان به بعد اغلب آقایون چنین مدی را
در پیش گرفتند و امروزه آخرین دکمه های کت اصلاً طوری طراحی نمی شوند که بتوان آنها را بست.

شاید هم ایده نبستن آخرین دکمه کت از نیم تنه های بلند گرفته شده باشد؛
آنها آنقدر بلند بودند که اگر آخرین دکمه ها بسته می شد، فرد به سختی می توانست راه برود.
به همین دلیل افرادی که از چنین کت هایی استفاده می کردند، ترجیح می دادند که آخرین دکمه آنرا باز بگذارند.

۱۰) آستین کت ها رسمی و اسپورت باید طوری طراحی شده باشد که در حدود ۴/۱ تا۲/۱ سانت
از سر آستین پیراهنی که در زیر آن پوشیده می شود را نشان بدهند.

ما در یک دنیای پیچیده و شلوغ زندگی می کنیم که افراد با ملاحظه در موقعیت ها و مجالس مختلف سعی می کنند
به صورت شکیل لباس بپوشند. در یک کلام می توان گفت که درست لباس پوشیدن، یعنی احترام گذاشتن به خود و دیگران.

خدایا چرا من؟


آرتوراش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت،
با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: “چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟”
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت :
در سر تا سر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات گرنداسلم ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام قهرمانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که “خدایا چرا من؟”
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :”چرا من؟

نرم افزار تخمین رتبه بدون نیاز به دانلود

 

 نرم افزار تخمین رتبه بدون نیاز به دانلود

 

 

سلام بچه ها این نرم افزار تخمین رتبه است که خیلی باحاله.فقط کافیه درصدها-رشته و سهمیه رو انتخاب کنید بعد روی تخمین رتبه کلیک کنید. 

تذکر:ممکنه چند بار بگه که اشتباه شده اما اگه دوباره بزنید درست میشه. 

از سایت کنکور هم ممنونم که این نرم افزار رو واسه کنکوری ها قرار داد. 

 

 

برای کار با نرم افزاراینجا را کلیک کنید

درکـــــم کـنـیـــد


یکی از دوستام تعریف می کرد : با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی
بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش.
منم جوگیر شدم ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!
بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.
خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.
یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.
رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.
خلاصه حل شد.
یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.
دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.
اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی …
رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!
خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.
خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟
گف بله و یکی داد ... رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین.
الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.
خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام.
ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!
منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم!
یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…!
بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟
گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم!
کار همین شکلاته بود! شما درکم نمیکردین!
خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!
نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند، یه کاری کنید درکتون کنند.

همه اون چیزی که خانم ها میخوان(حتما بخون)

یک شوهر با قیافه معمولی 

 

 

 

یک حلقه ساده 

 

 

 

مجلس عروسی ساده و کم خرج 

 

 

 

ماه عسل در هر جایی 

 

 

 

 

یک خانه کوچک برای بچه ها که بازی کنند 

 

 

 

 

بچه هایی دوست داشتنی 

 

 

 

 

شوهر مرد خانواده باشد 

 

 

 

در عین حال سخت کار کند 

 

 

 

یک ماشین کوچک برای خرید کردن 

 

 

 

 

یک ماشین دیگه برای بچه ها 

 

 

 

مقداری کلکسیون 

 

 

 کفش هایی برای مناسبت های مختلف 

 

 

 

تعدادی لباس و لوازم زیبا 

 

 

 

مقداری لوازم زیبایی 

 

 

 

 مقداری لوازم آرایش 

 

 

 

 

 سالی یک بار مسافرت کم خرج 

 

 

 

 

کمی هم مسافرتهای استراحتی 

 

 

 

 

 

شام در رستوران محلی  

 

 

 

 

 

گهگاه کادو 

 

 

 

و در آخر مقداری تضمین 

 

 

 

 

فقط همین
خانم ها اصلا پرتوقع نیستند !!!!

عشق به مادر


دکتر اس. وایر میچل متخصص برجسته ی اعصاب در فیلادلفیا، در یک غروب زمستانی بعد از کار روزانه بر روی صندلی به خواب رفته بود، که با صدای زنگ در بیدار شد و دید که دختر لا غری که از سرما می لرزد تقاضا دارد که مادرش را معاینه و معالجه کند. او توضیح داد که حال مادرش وخیم است. دختر کفشهای فرسوده به پا و شال نخ نمایی به دور گردنش پیچیده بود.

دکتر به دنبال او در خیابان های پوشیده از برف محلات قدیمی روانه شد. از پله های عمارتی قدیمی بالا رفتند. در طبقه‌ی بالا دکتر زنی مریض را دید که سابقا پیشخدمت خانه ی او بود. او بیماری زن را سینه پهلو تشخیص داد و داروهای لازم را تجویز کرد و دارویی نیز به او خوراند که حال زن را بهتر کرد سپس به او برای داشتن چنان دختر وظیفه شناسی تبریک گفت.

زن پیر با کمال تعجب گفت که دخترش ماهها قبل مرده و کفشها و شال او در گنجه است. دکتر نگاه کرد و همان شال و کفشها را دید که بر تن دختری بود که او را به اینجا آورده بود. اما هر دوی آن ها خشک بود و نمی توانست در آن شب برفی مورد استفاده قرار گرفته باشد.

تحقیقات نشان داد که آن دختر براستی سال ها قبل مرده و دکتر وایر میچل شاهد واقعه ای ماوراء الطبیعه بوده است!
هر چند که خیلی ها معتقدند این فقط میتونه حاصل عشق حقیقی دختر به مادرش باشد!
 

درد و دل های خدا


سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد
که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم
و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی
که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی
و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند،
و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است
و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی
و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم
تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)

وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی،
تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی
و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

پس کجا می روی؟ (تکویر 26)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)

مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند
و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید
و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود
که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد
و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم
و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که
به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54

زن


روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش او را دستگیر و زندانی کرد.
پادشاه می توانست آرتور را بکشد اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت.
از این رو، پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد.
آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد.
سؤال این بود : زنان واقعاً چه چیزی میخواهند؟
این سؤال حتی اکثر مردم اندیشمند و باهوش را نیز سرگشته و حیران می نمود
و برای آرتور جوان یک پرسش غیرقابل حل بود.
اما از آنجایی که پذیرش این شرط بهتر از مردن بود
وی پیشنهاد پادشاه را برای یافتن جواب سؤال در مدت یک سال پذیرفت.

آرتور به سرزمین پادشاهی اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهی کرد :
از شاهزاده ها گرفته تا کشیش ها، از مردان خردمند، و حتی از دلقک های دربار …
او با همه صحبت کرد، اما هیچ کسی نتوانست پاسخ رضایت بخشی برای این سؤال پیدا کند.
بسیاری از مردم از وی خواستند تا با جادوگر پیری که به نظر می آمد تنها
کسی باشد که جواب این سؤال را بداند، مشورت کند.
البته احتمال می رفت دستمزد وی بسیار بالا باشد.
وقتی که آخرین روز سال فرا رسید، آرتور فکر کرد که چاره ای به جز مشورت با پیرزن جادوگر ندارد.
پیرزن جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد،
اما قبل از آن پیرزن جادوگر می خواست که با لُرد لنسلوت، نزدیکترین دوست
آرتورو نجیب زاده ترین دلاور و سلحشور آن سرزمین ازدواج کند!
آرتور از شنیدن این درخواست بسیار وحشت زده شد.
پیر زن جادوگر؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط یک دندان داشت،
آرتور هرگز در سراسر زندگی اشبا چنین موجود نفرت انگیزی روبرو نشده بود،
از اینرو نپذیرفت تا دوستش را برای ازدواج با پیرزن جادوگر تحت فشار
گذاشته و اورا مجبور کند چنین هزینه وحشتناکی را تقبل کند.
اما دوستش لنسلوت،از این پیشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد.

او گفت که هیچ از خودگذشتگی ای قابل مقایسه با نجات جان آرتور نیست.
از این رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و پیرزن جادوگر پاسخ سوال را داد.
پاسخ پیرزن جادوگر این بود:
” آنها می خواهند آنقدر قدرت داشته باشند تا بتوانند آنچه در درون هستند را زندگی کنند.
به عبارتی خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودشان باشند”

همه مردم آن سرزمین فهمیدند که پاسخ پیرزن جادوگر یک حقیقت واقعی را فاش کرده است
و جان آرتور به وی بخشیده خواهد شد، و همینطور هم شد.
پادشاه همسایه، آزادی آرتور را به وی هدیه کرد و لنسلوت و پیرزن جادوگر یک جشن باشکوه
ازدواج را برگزار کردند
ماه عسل نزدیک میشد و لنسلوت خودش را برای یک تجربه وحشتناک آماده می کرد،
در روز موعود با دلواپسی فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره ای منتظر او بود؟
زیباترین زنی که به عمر خود دیده بود بر روی تخت منتظرش بود.
لنسلوت شگفت زده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
زن زیبا جواب داد : از آنجایی که لرد جوان با وی به عنوان پیرزنی جادوگر
با مهربانی رفتار کرده بود، از این به بعد نیمی از شبانه روز می تواند
خودش را زیبا کند و نیمی دیگر همان زن وحشتناک و علیل باشد.
سپس پیرزن جادوگر از وی پرسید: ” کدامیک را ترجیح می دهد؟
زیبا در طی روز و زشت در طی شب، یا برعکس آن…؟”
لنسلوت در مخمصه ای که گیر افتاده بود تعمقی کرد.
اگر زیبایی وی را در طی روز خواستار میشد آنوقت می توانست به دوستانش و دیگران،
همسر زیبایش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پیر را داشته باشد!
یا آنکه در طی روز این جادوگر مخوف و زشت را تحمل کند ولی در شب،
زنی زیبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشی رابا وی بگذراند …
اگر شما یک مرد باشید و این مطلب را بخوانید کدامیک را انتخاب می کنید …
انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟
اگر شما یک زن باشید که این داستان را می خواند، انتظار دارید مرد شما چه انتخابی داشته باشد؟
انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقیه داستان را بخوانید بنویسید.
با خودتان صادق باشید!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آنچه لنسلوت انتخاب کرد این بود … :
لنسلوت نجیب زاده و شریف، می دانست که جادوگر قبلاً چه پاسخی به سؤال آرتور داده بود؛
از این رو جواب داد که این حق انتخاب را به خود او می دهد تا خودش در این مورد تصمیم بگیرد.
با شنیدن این پاسخ، پیرزن جادوگر اعلام کرد که برای همیشه و در همه اوقات زیبا خواهد ماند،
چرا که لنسلوت به این مسئله که آن زن بتواند خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودش باشد، احترام گذاشته بود.

یکی از رازهای سجده‎


بدن شما به صورت روزانه، امواج الکترومغناطیسی دریافت میکند شما امواج الکترومغناطیس را مواقعی که از تجهیزات الکترونیکی استفاده میکنید و نمیتوانید هم کنار بگذارید، دریافت میکنید، همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمیشود...

شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیسی دریافت میکنید، به عبارت دیگر شما با امواج الکترو مغناطیسی شارژ میشوید بدون آنکه بفهمید ! سر درد دارید ! احساس ناراحتی میکنید تنبلی در کار و مکانهای مختلف بر شما غلبه میکند...

راه حل این مشکل چیست ؟

خبر تقریبا جدید ؛ یک دانشمند غیر مسلمان از اروپا تحقیقاتی شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب میرساند را انجام داد با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر روی زمین، زمین امواج الکترومغناطیسی را تخلیه خواهد کرد این شبیه اتصال زمین به ساختمانهایی است که برخورد سیگتالهای الکتریکی مانند رعد و برق با آنها وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز میکند این است که :

بهترین راه که پیشانی تان را بر زمین بگذارید، حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهد شد و بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مرکز زمین مکه است و کعبه درست وسط زمین است بنابراین سجده در نمازتان بهترین راه تخلیه سیگنالها از بدن است...!